Friday, September 29, 2006

BIKE - IV

مسیر جدید راحت تره، اما
هیچ چی جای تنهایی و هراس بزرگراه رو نمی گیره.

Tuesday, September 26, 2006

سکوت

چیزی نمی گی
انگار که تو کوچه بازار
ردّ نگاهم رو ندیده باشی
مامان

Saturday, September 23, 2006

... خوابگاه

-صدای باز شدن در-

- چقد دیر اومدی، کسی رو لگد نکنی
: نه، حواسم هست
- کجا می خوابی؟
: نزدیکترین جای خالی
- بیا اینجا

Friday, September 22, 2006

خوابگاه ...

صدای باز شدن در،
نیمه شب،
یکی رو بیدار می کنه ....

Monday, September 18, 2006

حیا

در شگفتم
از حیای چشمم
در اتاقت
که تا وقت خواب
گرمِ نقش سایه ی چراغ روی سقف بود

Saturday, September 16, 2006

و س ط

در متوسط بودن لذتی است که -حتی- در وسط بودن نیست

Thursday, September 14, 2006

BIKE - III

اغلب
دلِ اینکه دست از فرمان بدارم ندارم.

Tuesday, September 12, 2006

حتی

بچه بغل داشتنت مانع من نیست
با هم بکِشم لپٌ تو و بچه ی نازت

Sunday, September 10, 2006

یه کچل

وزوز ماشین اصلاح،
نرمی دستای مهربون سلمونی،
مور مور تن تسلیم شده،
چهارده دقیقه برای چهارده سال بازگشت،
به یاد دبستان،
یه کله ی کچل.

Saturday, September 09, 2006

برادرانه!

.... دو کیلو سیب می خوام، اون جوشاتم اینقده دستکاری نکن ...

Wednesday, September 06, 2006

BIKE - II

Hey! Big Bus!
I need fresh air to breath!

Sunday, September 03, 2006

منشاء

اینهمه تلخی از خوراکی ها که نیست،
شاید از سرماییه که من خوردم