Monday, February 18, 2008

ریسک

ببینم

اصلا تو اون عالم بی خبری کی می تونست تضمین بده که صدای نفسهامون بلندتر از صدای پایی که مثلا باید خبر از نزدیک شدن کسی یا دردسری می داد توی راهروهای به خیالمون خالی غروب دانشکده تون* نپیچه؟

* دانشکده فنی دانشگاه چمران اهواز

15 comments:

Saghi Ghahraman said...

از کدوم ور؟

.

جوابشو گرفتم رفت

Anonymous said...

چه بودار! چه خوشمزه! آدم رو یاد شیطونی های 16-17 سالگی می ندازه!

Anonymous said...

bekhodaa hichkas ... Hamid Parnian

koooootah said...

نگاه نکن همون ببین

Anonymous said...

بعضی وقتا ریسک کردن کیف داره

Anonymous said...

بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. من دیگه نمی ترسم.بعضی وقتها خطر کردن خیلی خیلی می چسبه.

Anonymous said...

وقتی که هوای گرم رد و بدل می‌شه و احساس تب شدید بهت دست می‌ده، دیگه کی به صدای پا و دردسر فکر می‌کنه؟

Anonymous said...

اصولا اين كارها فقط جرات ميخواد كه تو داري! پس بيخيال صداي پا

Roozbeh Ettehad said...

جالبه که هممون تجربش رو داریم!

پسر قبیله said...

خوشم اومد از يه جمله بودن پستت ... حتي مي شد به جاي همه ي اينا گفت :
خيلي خوب حالا

Anonymous said...

نمیدیدم...

Anonymous said...

هاهاهاهها...سینا! من دیروز توی نمایشگاه هنرهای معاصر اهواز ! بودم ... ( من اسم موزه ور تغییر دادم ... اسمش به نظر من نمایشگاه هست نه موزه ) با دوستم ! .... توی یه سالن خلوت .... می خواستیم همین کار روی بکنیم ..اما ترسیدیم هاههاها..... فکر می کنی باید چیکار کنیم وقتی یه جای خلوت دوست داریم کارایی بکنیم که مدتهاست نکردیم ؟

Anonymous said...

صحبت خربزه است و لرز انگار

Anonymous said...

آخ چه كيفي داره اين فضاي پر از وحشت پوچ و توخالي!!! كه بعدش مجبوري هي براي آرامش دهي هزاران بار به خودت تلقين كني حالا اگه ديده باشن يا فهميده باشن...؛ خوب چه اهميتي داره؟! در حالي كه در همون لحظه بي‌اهميتي چيزي جز اهميت نيست
!!!

matin -ahvaz said...

mese vaghtie ke be ye mehdi shomaramo dadam
kheyli adi raftar kard
ama bad az 5 daghighe taze dasto pam badjoori miilarzid va koli dashtam mikhandidam be in vaziatam!!!