Homogenizing
همیشه با تو همانسانم که با همه
که نه آنها بفهمند دوستت دارم
نه تو
نه حتی من
شب!
تو: ترانه
من: آهنگ
سکوت؛ فریاد
آرامش؛ پریشانی
نور؛ ظلمت
کُنه؛ سطح
و ... او
همه جمعند به هم
ولی اما او
چه می داند که نگاهت چه به من می گوید.
باز هم شب، جهان، هستی، وجود، باز هم تو
این بار بی من
به کجا می روی؟ آنجا؟ برو!
ولی اما نه، بایست! صبر کن من هم بیایم.
نگاه، حرف، صحبت، قرار ... تا کی؟
خسته از رفتن و از آمدنم.
من به حق طالبِ مرغی چو منم.
به خیالِت .... من نه منم؟
این سو: صد قدم احساس
آن سو: یک وجب خنده
و در آنجا
در مرتعِ دل
گاوی به چرا مشغول است
و چه سرخوش، که علف هست تا شکم جا دارد!
...
بهار 77
طبق معمول ربع قرن پیش قدم به دنیا گذاشتم، از پدر و مادری معمولی، در خانه و شهری معمولی.
با بازی ها، دوستان و تحصیلاتی معمولی سال های معمولی کودکی، نوجوانی و جوانی -تا کنون- سپری شد.
حالا
شغلی معمولی دارم
و معمولا به این فکر می کنم
که به زندگی معمولی خود ادامه دهم
و کاملا معمولی بمیرم.