Wednesday, December 23, 2009

یلدا

Sunday, December 13, 2009

دروغ‌گو

از صبح
هزار دروغ به هم چفت می‌کنم
که شبی آنگونه که دلخواه من است
صبح شود؛
آخرین دروغ را
صبح
به خودم می‌گویم.

Thursday, December 03, 2009

تعهد

مرَج َ البحرین ِ یَلتَقِیان.

بینَهُما برزخ ُُ لا یَبغِیان.

سوره الرحمن

Monday, November 30, 2009

باشه

باشه،
هنوز که سه سال هم نشده.
تو هم که -احسنت- نذاشتی عادت کنم بیخود.
برو!

Saturday, November 28, 2009

اعتدال

ما زاغ َ البَصَر ُ وَ ما طَغی...

سوره نجم

Thursday, October 29, 2009

کوچولوی خنک II

بعد از بارون ِ دیشب کولر رو جمع کردم، شستم، گذاشتم رو بند خشک شه. امسال تنهایی تاش می‌کنم می‌ذارم تو جعبه، تو انباری، تا سال دیگه.

نمی‌خواد بیای کمک

Wednesday, September 23, 2009

جنگ

از جنگ فقط دو تصویر تو ذهنم مونده.

یکی سکندری خوردن و زمین افتادن بین چادرهای اردوگاه، حدود دو سالگی.

دومی افتادن به جون ویرونه‌های موشک‌خورده با تیشه دست‌ساز، حدود هشت سالگی.

Monday, August 24, 2009

انگیزه

با صدهزار جلوه برون آمدی که من

با صدهزار دیده تماشا کنم تو را؟

Monday, July 13, 2009

Smooth Transition

1. (9:00 P.M) "All good things come to those who wait." I'm waiting for  good things, no matter how late they come by.

2. (10:30 P.M) It's over. I'm no longer waiting, and no regrets. I do respect the good things' will. I should figure out a way to get used to it. I know I can. I will.

3. (11:20 P.M) I hope I didn't mess up things. I hope I won't miss the whole thing. I believe in hope.

4. (12:00 P.M) I believe in the good things. For him... I'll be waiting...

Special thanks to "khanoom", the editor

Tuesday, June 23, 2009

اعتراض و خشونت

Protest and Violence

سکوت و اعتراض

Silence and Protest

انتخابات 88

Election 88

Tuesday, June 16, 2009

واکنش

ورای همه چی، بدم میاد

از روزهای سیاست، روزهای انتخابات، روزهای چهار سال یه بار، روزهای اعتراض...

روزهای له شدن "من" و "تو" زیر چکمه‌های سنگین و پر زرق و برق "ما" و "اونا"...

از روزهای تن دادن به همه اینا بدم میاد.

Friday, May 29, 2009

سیاست

امشب ولیعصر خیلی ردیف بود.
فک کنم از فردا فیلترش کنن.

Friday, May 15, 2009

Brainstorming

می‌گن یه فعالیت گروهیه، اما واسه من یه فعالیت بدنیه: یه ساعت  قدم زدن ِ یه سربالایی ِ ملایم مثل ولی‌عصر. ایده‌های زیادی هم لازم نیست تولید بشه؛ یه ایده و یه نتیجه.

Wednesday, April 29, 2009

از زبان مولانا

  1. تو گویی: "کو و کو؟"، او* نیز سر را
    به هر سو می‌کند، یعنی که "کو؟ کو؟"

  2. تو را بر در نشاند او، به طراری، که می‌آیم
    تو منشین منتظر بر در، که این خانه دو در دارد

*: حالا خوبه می‌دونه فقط دنبال خودش می‌گردی‌

Friday, April 24, 2009

Skate - I

بعد از هفت جلسه تمرین اسکیت در عرض یه ماه هنوز که هنوزه فقط می تونم به صراط مستقیم برم.

کسی پیدا نمی شه ترمز کردن و دور زدن و کمی حرکات خطرناک یادم بده؟

 

پ.ن: دوستانی که اعلام آمادگی می‌کنن:

  1. تا هنوز تنم جای سالم برای ضرب دیدن و خراش برداشتن داره اقدام کنن
  2. یه راهی برای تماس بذارن.

Friday, April 10, 2009

نماز سیاسی

نماز ِ شکسته، تو شهری که وطن پدر و مادرم حساب می‌شه، شده آخر ِ مقاومت و نافرمانی من!

Thursday, March 19, 2009

Homogenizing - II

...
.....
.......
...که یه وقت فک نکنیم -برای من- با بقیه فرق داری!

Sunday, March 08, 2009

Useless

شده‌م مث شورت اسلیپی که خشتک‌ش پاره‌ست.

Monday, March 02, 2009

ویشگون

یک- شصت درصد مطمئنم با من لج کرده که بی‌مزه‌ترین ‌ش نصیب من شد. باشه، خودم درست‌ش می‌کنم:

می‌دونستم، ولی یه شب -وقتی تو خواب بودی، تو هم همینطور- تا صبح با نصف گربه‌های شهر خوابیدم که باورم بشه واقعا هرجایی‌ام.

صبح که سوار دوچرخه برمی‌گشتم دلم برای آدم‌های بی‌نصیب و نصف دیگه گربه‌ها نمی‌سوخت.

دو-حالا من جواب شوخی مهدی رو بدم

مهدی (همزاد)

.
.
.
ای هواهای جر-دهنده‌ی صبح ِ سردِ اردیبهشت
که مثل ِ یک پرنده‌ی ناشناس ِ تازه-بال-درآورده
از لای پنجره می‌افتید توی لیوان ِ چای ِ روی میز
و بال‌بال می‌زنید
(شلپ شلپ)
و یا که مثل ِ آیه‌های معلق
انزال می‌شوید بر من ِ روی-تخت-دراز-کشیده
من از آتشی hotام
که شما هم
شعله‌ور-تر-اش نخواهید کرد
من تسخیر ِ جادویی‌ام
که طلسم‌اش را گربه‌هه خورد
(میو میو)
و گربه را لولو برد.
من‌ام که در گذر ِ اردیبهشت‌ها طلسم‌شده و گـُرگرفته خواهم ماند
ای روزهای اردیبهشت
که مثل ِ مامور ِ مخفی ِ پلیس
در تعقیبِ من‌اید
بروید و
دستِ خدا حواله‌ی‌تان.
.
.
.
لطفا پس از شنیدن ِ صدای بوق کامنت بگذارید.

سه- می خوام -محض شیطنت- اسم آدم‌هایی که توی مقدمه، متن یا نتیجه پست‌های قدیمی وبلاگ آدم‌آهنی تاثیرگذار بودن رو -تا جایی که یادم بیاد و البته بی‌دردسر باشه- زیر هر پست‌ به عنوان "آدم‌ها" بذارم. این کار از پست "مهرت" شروع شده و یواش یواش جلو میاد، طوری که فاصله ایمنی با زمان حال رعایت بشه. سمت راست هم یه بخش اضافه شده به اسم "آدم‌آهنی و آدم‌ها" که لیست این اسامی رو نشون می‌ده.اگه کسی دوست نداشت اسمش رو بیارم لطفا اطلاع بده.

Tuesday, February 24, 2009

چرا نه؟

نه "نه"ی تو، نه "نه"ی من، اونقدر پررنگ نیست که نذاره اتفاقی بیفته.
نه "نه"ی تو، نه "نه"ی من، اونقدر کم‌رنگ نیست که بذاره اتفاقی بیفته.

Saturday, February 21, 2009

گربه‌ها و آدم‌ها

می‌دونستم، ولی یه روز کلنجار رفتم تا باور کنم واقعا گربه‌ها رو بیشتر از آدم‌ها دوست دارم.

Saturday, February 07, 2009

BIKE - XVI

ضریب هوشی: چار  ماه گذشت تا بفهمم پاییز و زمستون امسال پاییز و زمستونی نیست که نذاره دوچرخه‌سواری کنم.

فرهنگ: تقریبا بعد از هر خروجی بزرگراه‌ها می‌شه یه ماشین رو در حال عقب‌عقب رفتن دید.

توصیه‌های ایمنی: کنار بزرگراه جای مناسبی برای پارک خودروهای عشاق جوون نیست.

نوستالژی: هنوز بعد ِ دو-سه سال با شرق تهران راحت ترم.

جمع بندی: یه روز خوب ِ خوب؛ فقط به خاطر طعم عالی علی.

Monday, February 02, 2009

سنگ‌دل

هنوز هم نور آخرین کسیه که دلم براش سوخته

Wednesday, January 14, 2009

زینت دنیا

عاشق اوقات خوابم، ساعت هایی که به کمترین چیزها نیاز دارم: یک جای نسبتا صاف، هوا و زمستان ها پتو.