Saturday, June 19, 2010

مخفی‌گاه

چشمتُ ریز نکن!

جایی ایستاده‌م که کسی عادت نداره.

9 comments:

hAnA said...

شایدم جائی مه نمی خوای کسی ببینه

Unknown said...

عکسای دندون پزشکیو دیدی؟ هرکوچک ترین نقطه ای یا خطی می تونه نشونه ی یه اتفاق مهم و پرهزینه و خطرناک باشه
تصویر تو تو اون قاب غیرمعمول که کسی بهش عادت نداره مثل همون عکس ها و فیلم هاست
سینا چه حالی می شی اگه یه دفعه برگردی ببینی بغل دستتم؟ عاشق اون لحظه ام که دست و پاتو گم می کنی
نمی تونی نگاه از چشمام بگیری و با صدای دورگه ای که معلومه دلیلش چند ساعت حرف نزندنه
سلام می کنی و صدا تو گلوت می کشنه. سینه صاف می کنی و دوباره سلام

باربد شب said...

هر از گاهی میام اینجا یه تعداد نوشته می خونم پر می شم بر می گردم ... الا پرم
تا کی دوباره بشه

Unknown said...

تو این دنیای کوچیک با یکی روبرو می شی که اون ور دنیاست ولی سینارو می شناسه
یه عالمه هم دوست داری که بغل گوشتن ولی نمی شناسنت
اومده بودم سر جریان کانال کولربهت بگم
آره
بزرگ شده ام
خیلی بزرگ
به قدری که
دیگه اسپینوز برام با کانگیلم فرقی نمی کنه
ای کاش تو مشروب فروش بودی در چنین موقعیت هایی می گفتم به دادم برس
ولی تو از منم رسواتری
آدمو یاد افسانه ی شجاعان می اندازی
بیا
یه وقتایی بیا
اون جا نه ها، این جا

هرمزد said...

تو که همیشه عریان و واضح بودی

تو رو چه به مخفیگاه ؟؟؟

Anonymous said...

مي گم با چشم ريز و درشت نمي شه تورو ديد! آخه رنگ پوستت و رفتارت هميشه استتار مي كنه!گفتم استتار كه بخندي!

بهبد said...

همه چیز از تفاوت نگاه شروع میشه ! نه ؟

آدم آهنی said...

هیچ چیز

Anonymous said...

-بازی چشم رو دوست دارم. برای وقت گذرونی، چشامو تنگ می کنم تا ستاره از چراغ های ماشین ها بزنه بیرون
- بعضی آدم ها "تنها" جایی رو می بینند که کسی نمی بینه