Sunday, November 26, 2006

سفرنامه - کاشان

رفتنی، از خاطره سفر گفتی و انعکاس شبانه چهره ای تو شیشه ماشین؛

بودنی، خیس شدیم از تصور بخارگرفته حمام داغ و شلوغ فین؛

موندنی، گم شدیم تو خلوتِ جادارِ تودرتویِ قدیمیِ یه خونه که جای ما نبود؛ 

برگشتنی، نذاشتم بخوابی با دست و پا زدنم تو بی حوصلگی کم نور اتوبوس.

3 comments:

Anonymous said...

bazam messe hamishe motefavet va aali....kash boos kami naz mantegh layegh baziche bastani mikrob naz boos chendesh kire khar!

Anonymous said...

سلام كاشان خوش گذشت آدم آهني تو كار زمين را نكو ساختي به آسمان نيز پرداختي مگه خوبان تهران تموم شدند كه رفتي كاشان كاش من هم اهل كاشان بودم راستي از كامنتت ممنونم اين ها چرا اين طوريند در ضمن من شاگرد شما هستم

Anonymous said...

كاشان شهر قشنگ آرزوهاي من است كه تاكنون هرگز نديدمش اگرچه بارها و بارها از كنارش رد شدم. راستي يك دوست نازنين از اين شهر دارم كه گمان ندارم از همجنسگرايي سر درآورد! شايد هم بياورد! اما من جرأت طرح اين موضوع را با او نداشتم