Wednesday, November 29, 2006

قهوه خانه

1. عجب گیری افتادم!
نگاه به قهوه چی یعنی اینکه چیزی می خوام؟
انگار امشب باید به اندازه کل عمرم چایی بخورم.

2. فکر کردی! پشت سرم هم بایستی می بینمت!

3. دوستت از من پرسید سیگار دوستم چیه، تو چیزی نمی پرسی؟

4. چه سخته تایپ اینا، وقتی داری همزمان می خونی.

5. بالاخره پرسیدی، ولی چرا از دوستم؟ فقط چون گوشی من موتورولا نیست؟

7 comments:

aram said...

جسارت بيش از حد
در حضور ديگران

Anonymous said...

Hizzzzzzzzzzz......

Anonymous said...

سلام آدم آهني
به قول تو شايد هم مرتضي بيدار باشه و منتظر من . كي ميدونه ؟ تنها راهش همينه كه برم و ببينم .
ممنونم عزيزم كه اومدي بازم بيا

saaye e tariki said...

تمام تلاش نه چندان با فايده من براي دبده شدن


هوا سرد بوود
بارون مي آد

شما موبايلت سوني اريكسونه
شارجر داري؟؟؟

مهدی said...

حالا چی پرسید؟

Anonymous said...

اين دفعه رو نديد مي خواااااااااااااااااااااااااااااااام

Anonymous said...

کاش من هم شاگرد قهوه چی بودم