Thursday, October 29, 2009

کوچولوی خنک II

بعد از بارون ِ دیشب کولر رو جمع کردم، شستم، گذاشتم رو بند خشک شه. امسال تنهایی تاش می‌کنم می‌ذارم تو جعبه، تو انباری، تا سال دیگه.

نمی‌خواد بیای کمک

4 comments:

موری said...

نگران سالهایی هستم که دیگه بارونی نیاد، اونوقت کولر بیچاره تو هیچ وقت جمع نمیشه

خرمگس said...

آدم آهنی عزیز سلام
خیلی این دو خط به نظرم عالی اومد و با اجازه ات تعبیر خودم رو می گم:
"تنهایی"بوی مرگ می داد برای من تویِ این پست و مرگ اینجا برایِ من خودکشی به نظر اومد و نه مرگِ مثلا بر اثر تصادف.به نظرم وقتی خودکشی راه حلی می شه که مثلا در موردِ خودم ،تصمیم گرفته باشم با خودکشی از یک لذت و رنج همزمان خودم رو نجات بدم ...یعنی فکر کنم با خودکشی می تونم این ژویی سانسِ تمامیت خواه رو محدود کنم
جدایِ از تعبیرم
همینجوری بدون اینکه به پستت با تعبیر فکر کنم،به نظرم خیلی خیلی خیلی عالی اومد

مهرداد said...

من هميشه ميام و هميشه هم ميخونمت جيگر خواستم اينو بدوني گرچه ميدونم كه ميدوني ولي همين حركتم بهم ميگه تحصيل حاصل محال نيست. بووووس

Anonymous said...

هیچکاری تنهایی کردنش حال نمیده

امیدوارم که بیاد کمک
!!!!!