Monday, January 01, 2007

قساوت

تو این سرما
انقد بیرون بمون
که انگشتات یخ کنه
بعد بیا تو
دستتُ از بالای گردنم
روی مهره های پُشتم سُر بده!

12 comments:

Anonymous said...

نگاهم با نگاهت کرد برخورد * نمیدانم چرا حالم به هم خورد

آدم آهنی said...

خیلی ساده ست
برا اینکه عقلت به چشمته

Anonymous said...

سلام
وای ی ی ی ی ی ی ی ی
مگه آزار داری
راستی چرا اینقدر دوست داری کل کل کنی

Anonymous said...


قبلنا از زمستون می ترسیدی
اما حالا می بینم که
با زمستون هم خوب رفیق شدی
تو با کی رفیق نمی شی؟

Anonymous said...

سرما خوردن به حركت بعدي شايد بيارزه

مهدی said...

به عاقبت کارش فکر کردی؟

Anonymous said...

چه شقاوت خوش ایندی اگر دست مال کسی باشه که دوستش داری و البته بعد انتهای خط سر خوردن هم باید چی جالبی جا خوش کرده باشه
موفق باشی ادم آهنی با احساس

Anonymous said...

man ke divane shodam. bi nazir minevisi.

Anonymous said...

این سُر خوردن چه عواقبی باید داشته باشه ؟
و چه بی انصافی است که برای این سُر خوردن یک لحظه ای باید چنین تحمل سرما را کرد .
ولی میدانی که اگر یخ زد دیگه به این زودیها کارش تموم نمیشه تا این یخ ها آب بشه زندگی هم ادامه داره

Anonymous said...

مثبت انديشي يعني اينكه اگر يه گنجشك روي سرت رید، خوشحال باشي از اينكه گاوها پرواز نمي‌كنند

Anonymous said...

جالب بود . خوشمان آمد

Anonymous said...

چه كاريه خوب...يكم يخ از فريزر وردار بذار بنده خدا انگشتاشو بذاره تو يخ!!بعدم هر كار دلت خواست بكن!!گناه داره حيووني