رقیب
من آره ولی تو یکی اصلا
من بی خیال همه آدمهام
خیالت راحت.
***
من چشم بند دارم،
تاریک و روشن فرقی نمی کنه.
قدم بر نمی دارم،
نزدیک و دور فرقی نمی کنه.
وزنه نمی زنم،
کاه و کوه فرقی نمی کنه.
گذشته رو جا گذاشتم،
جمع و پخش فرقی نمی کنه.
***
رقیب هم باشی برای من رفیقی
من رقیب ندارم.
13 comments:
بالای ابرها....هی من اینجام
من دارم مثلِ شمع آب میشوم
و بر قلبِ درحالِ آتشم میپاشم
تو هم با تیرِ تازهای که پرتاب میکنی
آتش بیارِ معرکهای
نگو جایی نداریم
راهی نداریم
ما شاعریم
به صفحه که میشود راه پیدا کرد
در انتهای سطرِ یکی از شعرهای خوش ساختم
کوچهای برایت کنار میگذارم
کسی چه میداند
شاید هم تهِ این کوچه خانهای ساختیم
*********
سلام
از دروغ حالم به هم می خورد
و گاهی بالا می اورم به همین سادگی
..
کاش اینگونه سنگر نمی گرفتی آدم آهنی عزیز
.
فقط یک دوست
آدم بودن و بی خیال همه آدمها بودن ؟ مگر با عقل جور در می آید
***
لب تر کردنی دارد این پیک کاکو! نوشِ جان!
کیف دارد این لبهایی که میخوری
مواظب باش شکم در نیاوری
لای این کلمات جآآآآن! گم کرده ام
هرچه دنبالش میگردم
جان نمیگیرم
یکجا نمیمیرم
حیف که در آبهای خلیج فقط عربها آب تنی میکنند
و الا ّدریای خوشمّزهی خزر اگر میتوانست سوار طیاره شود
قطعن وسطِ پاریس پیاده میشد که درهم شنا کُنان قورباغه برگردیم
***
البته اگر قبولم کنی فقط یک دوست
ما كه هرچي تو ساحل جميرا و الممزر گشتيم همش بچه ايراني بود اونم چه جوريش ببينم آدم آهني تو همه چيت آهنيه
درسته كه براي آدم عاشق همه رقيب محسوب مي شن ولي وقتي معشوق ملك وجودش رو ششدنگ زده به نام ساكنان سرزمين شمال ديگه اهوازي ها كه خوبه كويتي ها هم نمي تونن بخرنش پس جاي نگراني نيست مي خوا ي بدم ارشام امضا كنه راستي تو تو وبلاگ آدم آهني چه كار مي كني با اينكه من چهار روزه ازت خبر ندارم
پسر خوب
نيازي به قدم برداشتن نيست براي تو
احتياجي هم به چشم بند نداري
به چه دليلي بايد وزنه بزني ؟
چرابايد به گذشته ها فكر كني ؟
وقتي بي خيال آدما شدي
كي گفته تو رفيق نداري ؟
چه راحت از خودت سلب مسئولیت می کنی. زندگی کردن مسئولیت بزرگیه. با این حرفا فقط از زیر این مسئولیت در میری.
من رقيب نيستم...ولي اين رسمش نبود رفيق...تو زمستون ولم كني به هواي خودم...ميووووووووووووووو
به نظر من این یکی از بهترین نوشته های وبلاگته . دستت درد نکنه
چند بار خوندمش
گفتم دوستت دارم نگاهي به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا |آوردم و تمام انگشتهاي دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه مي کرد که خالي بود.
اگه 1 روز نتونستی گناهه کسي رو ببخشی از بزرگيه گناهه اون نيست از کوچيکيه قلبه تو!
اگر در قلبتان عشق باشد٬ می توانيد هر روز معجزه کنيد...
زندگی آب راهايی است به نام وفا... ميريزد به جويی به نام صفا... ميرود به رودی به نام عشق... ميرسد به دريايی به نام وداع...
Post a Comment